الإمام ناصر محمد اليماني
22 - ذی القعدة - 1430 هـ
10 - 11 - 2009 مـ
۱۹-آبان-۱۳۸۸ه.ش.
11:31 بعد از ظهر
ـــــــــــــــــــ
فتوای امام مهدی از کتاب درباره داستان داوود در محراب، او که خداوند فصاحت و فصل الخطاب را به وی عنایت کرده بود؛ تا ذکری باشد برای خردمندان.
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على خاتم الأنبياء والمُرسلين وآله التّوابين المُتطهرين والتابعين للحقّ إلى يوم الدّين..
خداوند تعالی می فرماید:
{ وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸-۷۹]
این داستان دو برادر است که یکی از آن دو ثروتمند و دارای احشام بسیار و مزرعه بود و اما دیگری فقیر و تعداد احشامش تنها برابر یک درصد برادر ثروتمندش بود. فرزندان زیادی داشت و تعداد میشهایش کم و همان تعداد کم، منبع معیشتی او و فرزندانش بود. او نزدیک و همسایه برادرش بود و میشهایش وارد مزرعه برادر ثروتمند شدند و به آن ضرر زدند و لذا خداوند تعالی میفرماید:
{فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸].
آن میشها منبع رزق قوم، یعنی مرد فقیر و فرزندانش بودند. برادر ثروتمند که صاحب مزرعه بود، میدانست برادرش مالی ندارد تا به عوض بدهد؛ لذا میشهای او را گرفت و به وی گفت: «ميشهايت را برداشتم چون دو برابر قیمتشان به من ضرر زدهاند». اما برادرش فقیر بود و جز همین تعداد کمی میش، چیز دیگری نداشت و این تنها منبع رزق او و فرزندانش بود، ولی برادرش با این حجت که کشتزارش تلف شدهاس،؛ میشهای او را به گله خود ملحق کرد و از برادرش پول نیز خواست چون میگفت میشها دو برابر قیمتشان به او ضرر زدهاند.
پس دعوای خود را به نزد داوود علیه الصلاة و السلام بردند تا همانگونه که مرد فقیر امید داشت، در میانشان به حق حکم کند. مرد ثروتمند زبان فصیحی داشت و در برابر حاکم، داوود، به خوبی سخن گفت و با بلاغت در کلام در برابر حاکم داوود -عليه الصلاة والسلام- بر برادر فقیر خود غلبه نمود و درخواست کرد پولی نیز علاوه بر میشها دریافت دارد چون طبق اظهارات او، دو برابر قیمت میشها ضرر کرده بود. اما برادرش منکر خراب شدن کشتزار توسط میشهای خود نبود و لذا ساکت ماند و داوود گمان کرد سکوت او نشانه این است که به درستی سخنان مدعی اعتراف دارد و هیچ یک از ادعاهای برادرش را رد نمیکند. وقتی داوود سکوت صاحب میشها را مشاهده کرد و دید برای رد ادعا؛ حرفی نمیزند، آن را به عنوان اعتراف از جانب صاحب میشها پذیرفت و گمان کرد میشها واقعاً کشتزار را ضایع کرده و دو برابر قیمتشان را تلف کردهاند درحالیكه برادرش، در دعوی [با فصاحت کلام] در برابر حاکم بر وی غلبه کرد. پس داوود حکم کرد و میشهای مرد فقیر را در مقابل آن چه كه خورده بودند به مرد ثروتمند داد، بدون اينكه اضافه بر آنها پولي به وی بدهد و او همسایه و نزدیک برادر بود. سلیمان علیه الصلاة و السلام در کنار پدرش بود و بعد از صدور حکم به صورت مرد فقیر نگاه کرد و دید که حالت خفقان داشته و بهخاطر ظلم برادرش میخواهد گریه کند؛ او و فرزندانش جز آن میشها چیزی نداشتند و تنها منبع رزقشان همین میشها بودند ولی برادرش ثروتمند بوده و احشام زیاد و مزرعه داشت. مرد مظلوم در نفس خود، به درگاه خداوند انابه کرده و از ظلم برادرش شکایت کرد که چگونه میخواهد اندک میش او را گرفته و به احشام خود اضافه کند. میشهای او تنها یک درصد میشهای برادرش بودند، اما او باز هم نسبت به برادر فقیر خود حسادت میورزید چون مردم او را دوست داشتند. «الرحمن» در دلهای مردم نسبت به متقیان محبت میگذارد [اشاره به آیه شریفه:إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿٩٦﴾ سوره مریم] و او از حال آن مرد باخبر بوده و میداند که این تنها منبع معیشت او و فرزندانش است. پس خداوند حکم حق را به سلیمان الهام کرد تا به پدرش بگوید که خودش همراه فردی خبره کشتزار را ارزیابی کنند تا روشن شود میشها چقدر به مزرعه صدمه زدهاند و سپس ارزيابی حق و درست خود را بدهند تا به کسی ظلم نشود. آنگاه برای داوود علیه الصلاة و السلام روشن شد که با ظن و گمان حکم داده است و ظن کسی را از حق بی نیاز نمیکند و برایش روشن شد که برادر ثروتمند، با سخنانش بر مظلوم غلبه کرده است و تلفات کشت به اندازهای که ادعا میکند نیست و برایش روشن شد برادرِ فردِ مظلوم با سخنانش خود را محق جلوه دادهاست و میزان خسارت به اندازهای که ادعا میکند نیست و برایش روشن شد سخنوری مرد ثروتمند؛ او را در دعوا پیروز کرده است. پس به اندازه حقش برای صاحب مزرعه حکم کرد و مقرر داشت تا خسارت به تدریج از برهها و شیر و چربی و پشم میشها پرداخت شود. لذا خداوند تعالی میفرماید:
{ وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸-۷۹].
و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۹].
اما در ابتدای امر، داوود با داوری بر اساس ظن و گمان در حق مرد فقیر ظلم کرد درحالیکه ظن کسی را از حق بی نیاز نمیسازد. چون برادر مرد فقیر در برابر داوود با کلامش او را مغلوب ساخت و داوود گمان کرد سکوت صاحب میشها نشانه تأیید و حق بودن سخنان برادرش است و ندید که ادعای برادر را رد کند. لذا ناخواسته در حق مرد فقیر ظلم کرد ولی خداوند حکم حق را با وحی تفهیمی به سلیمان الهام نمو.؛ داوود از حکم فرزندش سلیمان پیروی کرد و به حق داوری کرد. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۹].
این موضوع در نزد خداوند امر سهل و آسانی نبود و میخواست خلیفهاش داوود دیگر چنین نکند با اینکه این کار داوود به عمد نبود ولی او اجازه نداشت حکم بی اساس داده و از روی «هوی» [ظن و گمان] سخن بگوید. بلکه برای هر ادعایی، برهان و دلایل محکم لازم است و اگر دلایل کافی نبود؛ کسی که منکر دعوی است باید قسم بخورد. لذا خداوند دو فرشته را برانگیخت تا نه از در، بلکه از سمت دیوار وارد محراب شوند و داوود علیه الصلاة و السلام که در حال انجام سجده آخر نمازش بود، وقتی بعد از سجده نشست و آنان را دید که مقابلش ایستادهاند، ترسید که چطور از در بسته وارد شدهاند! آنها اثر ترس را در چهره نبی الله داوود علیه الصلاة و السلام دیدند، پس به وی اطمینان داده و گفتند:
{ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالحقّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ } صدق الله العظيم [ص:۲۲].
داوود تصور کرد آنها از رعایایش هستند که بر علیه یکدیگر شکایت دارند و نمیدانست ملائکهاند و گفت: مشکلتان چیست؟ پس فرشتهای که در نقش صاحب میشها بود شکایت خود را مطرح کرد و گفت:
{إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾} صدق الله العظيم [ص].
و مقصودش برادر ثروتمند اوست که دارای احشام زیادی است درحالیکه او یک درصد او احشام دارد و منظورش کم بودن تعداد میشهایش است که آن را هم برادرش به احشام خود اضافه کرده است و در پیشگاه حاکم با سخنوری بر وی غلبه کرده است، درحالیکه آنها فرشته بودند و احشام نداشتند. همانا که خداوند میخواهد ظلمی را که داوود -قبل از تفهیم حکم به سلیمان علیه الصلاة و السلام -در حق فرد فقیر کرده بود به وی یادآوری نماید. مهم این است که در اینجا داوود بر عکس بار اول درمورد کشتزار و میشها حکم میکند و میگوید:
{ قال لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ } صدق الله العظيم [ص:۲۴].
وبعد از آنکه داوود بین آنان به حق حکم کرد و{ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ } [ص:۲۴] و بعد مدت کوتاهی [مترجم: سه ثانیه] نبودند و ناپدید شدند .آنگاه داوود علیه الصلاة و السلام به یقین دانست آنها نه بشر بلکه ملائکه بودند و سپس دانست آنها سمبل صاحب کشتزار و صاحب میشها بوده و خدا میخواهد حکم اول او را به یادش بیاورد که در آن به فقیر ظلم کرده بود. داوود که هنوز بر سجاده نشسته بود خم شد و سر فرود آورد و در برابر خداوند برای ببخشش گناهش انابه نمود. خداوند تعالی میفرماید:
22 - ذی القعدة - 1430 هـ
10 - 11 - 2009 مـ
۱۹-آبان-۱۳۸۸ه.ش.
11:31 بعد از ظهر
ـــــــــــــــــــ
فتوای امام مهدی از کتاب درباره داستان داوود در محراب، او که خداوند فصاحت و فصل الخطاب را به وی عنایت کرده بود؛ تا ذکری باشد برای خردمندان.
خداوند تعالی می فرماید:
{ وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸-۷۹]
این داستان دو برادر است که یکی از آن دو ثروتمند و دارای احشام بسیار و مزرعه بود و اما دیگری فقیر و تعداد احشامش تنها برابر یک درصد برادر ثروتمندش بود. فرزندان زیادی داشت و تعداد میشهایش کم و همان تعداد کم، منبع معیشتی او و فرزندانش بود. او نزدیک و همسایه برادرش بود و میشهایش وارد مزرعه برادر ثروتمند شدند و به آن ضرر زدند و لذا خداوند تعالی میفرماید:
{فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸].
آن میشها منبع رزق قوم، یعنی مرد فقیر و فرزندانش بودند. برادر ثروتمند که صاحب مزرعه بود، میدانست برادرش مالی ندارد تا به عوض بدهد؛ لذا میشهای او را گرفت و به وی گفت: «ميشهايت را برداشتم چون دو برابر قیمتشان به من ضرر زدهاند». اما برادرش فقیر بود و جز همین تعداد کمی میش، چیز دیگری نداشت و این تنها منبع رزق او و فرزندانش بود، ولی برادرش با این حجت که کشتزارش تلف شدهاس،؛ میشهای او را به گله خود ملحق کرد و از برادرش پول نیز خواست چون میگفت میشها دو برابر قیمتشان به او ضرر زدهاند.
پس دعوای خود را به نزد داوود علیه الصلاة و السلام بردند تا همانگونه که مرد فقیر امید داشت، در میانشان به حق حکم کند. مرد ثروتمند زبان فصیحی داشت و در برابر حاکم، داوود، به خوبی سخن گفت و با بلاغت در کلام در برابر حاکم داوود -عليه الصلاة والسلام- بر برادر فقیر خود غلبه نمود و درخواست کرد پولی نیز علاوه بر میشها دریافت دارد چون طبق اظهارات او، دو برابر قیمت میشها ضرر کرده بود. اما برادرش منکر خراب شدن کشتزار توسط میشهای خود نبود و لذا ساکت ماند و داوود گمان کرد سکوت او نشانه این است که به درستی سخنان مدعی اعتراف دارد و هیچ یک از ادعاهای برادرش را رد نمیکند. وقتی داوود سکوت صاحب میشها را مشاهده کرد و دید برای رد ادعا؛ حرفی نمیزند، آن را به عنوان اعتراف از جانب صاحب میشها پذیرفت و گمان کرد میشها واقعاً کشتزار را ضایع کرده و دو برابر قیمتشان را تلف کردهاند درحالیكه برادرش، در دعوی [با فصاحت کلام] در برابر حاکم بر وی غلبه کرد. پس داوود حکم کرد و میشهای مرد فقیر را در مقابل آن چه كه خورده بودند به مرد ثروتمند داد، بدون اينكه اضافه بر آنها پولي به وی بدهد و او همسایه و نزدیک برادر بود. سلیمان علیه الصلاة و السلام در کنار پدرش بود و بعد از صدور حکم به صورت مرد فقیر نگاه کرد و دید که حالت خفقان داشته و بهخاطر ظلم برادرش میخواهد گریه کند؛ او و فرزندانش جز آن میشها چیزی نداشتند و تنها منبع رزقشان همین میشها بودند ولی برادرش ثروتمند بوده و احشام زیاد و مزرعه داشت. مرد مظلوم در نفس خود، به درگاه خداوند انابه کرده و از ظلم برادرش شکایت کرد که چگونه میخواهد اندک میش او را گرفته و به احشام خود اضافه کند. میشهای او تنها یک درصد میشهای برادرش بودند، اما او باز هم نسبت به برادر فقیر خود حسادت میورزید چون مردم او را دوست داشتند. «الرحمن» در دلهای مردم نسبت به متقیان محبت میگذارد [اشاره به آیه شریفه:إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا ﴿٩٦﴾ سوره مریم] و او از حال آن مرد باخبر بوده و میداند که این تنها منبع معیشت او و فرزندانش است. پس خداوند حکم حق را به سلیمان الهام کرد تا به پدرش بگوید که خودش همراه فردی خبره کشتزار را ارزیابی کنند تا روشن شود میشها چقدر به مزرعه صدمه زدهاند و سپس ارزيابی حق و درست خود را بدهند تا به کسی ظلم نشود. آنگاه برای داوود علیه الصلاة و السلام روشن شد که با ظن و گمان حکم داده است و ظن کسی را از حق بی نیاز نمیکند و برایش روشن شد که برادر ثروتمند، با سخنانش بر مظلوم غلبه کرده است و تلفات کشت به اندازهای که ادعا میکند نیست و برایش روشن شد برادرِ فردِ مظلوم با سخنانش خود را محق جلوه دادهاست و میزان خسارت به اندازهای که ادعا میکند نیست و برایش روشن شد سخنوری مرد ثروتمند؛ او را در دعوا پیروز کرده است. پس به اندازه حقش برای صاحب مزرعه حکم کرد و مقرر داشت تا خسارت به تدریج از برهها و شیر و چربی و پشم میشها پرداخت شود. لذا خداوند تعالی میفرماید:
{ وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۸-۷۹].
و برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۹].
اما در ابتدای امر، داوود با داوری بر اساس ظن و گمان در حق مرد فقیر ظلم کرد درحالیکه ظن کسی را از حق بی نیاز نمیسازد. چون برادر مرد فقیر در برابر داوود با کلامش او را مغلوب ساخت و داوود گمان کرد سکوت صاحب میشها نشانه تأیید و حق بودن سخنان برادرش است و ندید که ادعای برادر را رد کند. لذا ناخواسته در حق مرد فقیر ظلم کرد ولی خداوند حکم حق را با وحی تفهیمی به سلیمان الهام نمو.؛ داوود از حکم فرزندش سلیمان پیروی کرد و به حق داوری کرد. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا } صدق الله العظيم [الأنبياء:۷۹].
این موضوع در نزد خداوند امر سهل و آسانی نبود و میخواست خلیفهاش داوود دیگر چنین نکند با اینکه این کار داوود به عمد نبود ولی او اجازه نداشت حکم بی اساس داده و از روی «هوی» [ظن و گمان] سخن بگوید. بلکه برای هر ادعایی، برهان و دلایل محکم لازم است و اگر دلایل کافی نبود؛ کسی که منکر دعوی است باید قسم بخورد. لذا خداوند دو فرشته را برانگیخت تا نه از در، بلکه از سمت دیوار وارد محراب شوند و داوود علیه الصلاة و السلام که در حال انجام سجده آخر نمازش بود، وقتی بعد از سجده نشست و آنان را دید که مقابلش ایستادهاند، ترسید که چطور از در بسته وارد شدهاند! آنها اثر ترس را در چهره نبی الله داوود علیه الصلاة و السلام دیدند، پس به وی اطمینان داده و گفتند:
{ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالحقّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ } صدق الله العظيم [ص:۲۲].
داوود تصور کرد آنها از رعایایش هستند که بر علیه یکدیگر شکایت دارند و نمیدانست ملائکهاند و گفت: مشکلتان چیست؟ پس فرشتهای که در نقش صاحب میشها بود شکایت خود را مطرح کرد و گفت:
{إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾} صدق الله العظيم [ص].
و مقصودش برادر ثروتمند اوست که دارای احشام زیادی است درحالیکه او یک درصد او احشام دارد و منظورش کم بودن تعداد میشهایش است که آن را هم برادرش به احشام خود اضافه کرده است و در پیشگاه حاکم با سخنوری بر وی غلبه کرده است، درحالیکه آنها فرشته بودند و احشام نداشتند. همانا که خداوند میخواهد ظلمی را که داوود -قبل از تفهیم حکم به سلیمان علیه الصلاة و السلام -در حق فرد فقیر کرده بود به وی یادآوری نماید. مهم این است که در اینجا داوود بر عکس بار اول درمورد کشتزار و میشها حکم میکند و میگوید:
{ قال لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ } صدق الله العظيم [ص:۲۴].
وبعد از آنکه داوود بین آنان به حق حکم کرد و{ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ } [ص:۲۴] و بعد مدت کوتاهی [مترجم: سه ثانیه] نبودند و ناپدید شدند .آنگاه داوود علیه الصلاة و السلام به یقین دانست آنها نه بشر بلکه ملائکه بودند و سپس دانست آنها سمبل صاحب کشتزار و صاحب میشها بوده و خدا میخواهد حکم اول او را به یادش بیاورد که در آن به فقیر ظلم کرده بود. داوود که هنوز بر سجاده نشسته بود خم شد و سر فرود آورد و در برابر خداوند برای ببخشش گناهش انابه نمود. خداوند تعالی میفرماید:
{وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
اما در این آیات کلمات متشابه وجود دارد؛ مانند این فرموده خداوند تعالی:
{وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
کلمه تشابه در این فرموده خداوند تعالی است:
{ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ } صدق الله العظيم،
اما کسانی که نمیدانند؛ گمان کردهاند منظور از «هوی» فتنه زنان است و سپس منافقان برای ظاهر مشابه این آیه داستان درست کردند:
{ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ } صدق الله العظيم،
و گفتهاند داوود به همسر یکی از افسرانش علاقهمند شد. پس او را برای جهاد در راه خداوند فرستاد تا با همسرش ازدواج کند! خدا آنها را بکشد که چنین نسبتهای دروغ می دهند! چگونه ممکن است نبیِّ خداوند چنین کند او که کلمة الله را تعالی میبخشد نه اینکه بنده شهوتش باشد و مرد را به جهاد در راه خداوند بفرستد تا با زنش ازدواج کند! اما امام مهدی حق را بر سر دروغ باطل آنها میکوبد و به حق میگوییم: در اینجا مقصود از «الهوی» ، «هوای عشقی» نیست بلکه این از تشابه است و مقصود «هوای ظن» است که ظن کسی را از حق بی نیاز نمیکند. برای مثال این فرموده خداوند تعالی:
{ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ } صدق الله العظيم [النجم]
یعنی او از ظن پیروی نمیکند و از پیش خود چیزی را که نمیداند به خداوند نسبت نمیدهد تا خود و کسانی که با او هستند را از راه خداوند گمراه نماید. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾ }صدق الله العظيم [النجم].
یعنی این سخنی از روی «هوی» و ظن نیست که ظن و گمان کسی را از حق بی نیاز نمیکند؛ بلکه این وحی است که «شدید القوی»، جبریل به او میآموزد . لذا کسانی که حین حکمیت و داوری بین مردم دراختلافات، از روی «هوی» سخن میگویند، فرقی ندارد قضایای –عادی- بین مسلمانان باشد و یا اختلافات دینی، کسانی که از روی «هوی»، ظن و گمان که کسی را از حق بی نیاز نمیکند، حکم میدهند حتماً هم به خود ظلم میکنند و هم امتشان را از راه حق خداوند گمراه مینمایند. برای همین خداوند تعالی به نبی خود داوود میفرماید:
{ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاس بِالحقّ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ } صدق الله العظيم.
حال داستان برایتان به صورت مفصل بیان و قابل فهم شد.
و خداوند تعالی میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿٢١﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿٢٢﴾ إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ای علمای امت! از ظاهر آیات متشابه قرآن برحذر باشید؛ ظاهر آیات مخالف عقل و منطق مینمایاند و تأویل آنها غیر از ظاهرشان است. همانا که کلمات متشابه در آیات شما را فریب میدهد و آیات متشابه را مانند آیات محکم، تأویل و تفسیر میکنید بهخاطر همین هم به خطا میروید. چون ظاهر و باطن آيات متشابه یکی نیست و برای همین تأویل آن را جز خداوند کسی نمیداند و آن را با وحی تفهیمی [و نه وسوسه شیطان رجیم] به هر یک از بندگانش که بخواهد می آموزد و او نیز تأویل را با استدلال روشن و محکم از آیات محکم قرآن برایتان خواهد آورد تا پند و ذکری برای خردمندان باشد.اگر حق را میخواهید، من امام مهدی حق هستم و سزاوار نیست غیر از حق به خداوند نسبت دهم و اگر دیدید از روی «هوی» و با ظن و گمان حرف میزنم؛ از آنجا که ظن بدون استدلال و دانش از جانب «الرحمن» کسی را از حق بی نیاز نمیکند لذا اگر با دانش و دلیل آشکار از آیات محکم کتاب بر شما غلبه نکردم، از من پیروی نکنید.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوكم الداعي إلى الصراط المُستقيم الإمام المهدي؛ ناصر محمد اليماني.
======== اقتباس =========
الإمام ناصر محمد اليماني
22 - 11 - 1430 هـ
10 - 11 - 2009 مـ
11:31 مساءً
ـــــــــــــــــــ
فتوى المهديّ بالكتاب عن قصة داوود في المحراب الذي آتاه الله الفصاحة وفصل الخطاب ذكرى لأولي الألباب ..
بسم الله الرحمن الرحيم، والصلاة والسلام على خاتم الأنبياء والمرسلين وآله التّوابين المُتطهِّرين والتابعين للحقّ إلى يوم الدّين..
قال الله تعالى: {وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ} صدق الله العظيم [الأنبياء:78-79].
وهذه قصة رجلين أخوين، أحدهما كان غنياً لديه أغنامٌ كثيرةٌ ومزرعةٌ، وأمّا الآخر فهو فقيرٌ ولديه قليلٌ من الغنم لا تساوي إلا بنسبة 1% نسبةً إلى غنم أخيه، ولهُ أولادٌ كثيرون وغنمه القليلة هي مصدر عيشهم هو وأولاده، وهو جار أخيه قرباً وجُنباً، ودخلت غُنيماته مزرعة أخيه الغني ونفشت فيها ولذلك قال الله تعالى: {فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ} صدق الله العظيم، وذلك لأنها مصدر رزق القوم وهو الرجل الفقير وأولاده، ومن ثمّ أخذ صاحبُ المزرعة الغني تلك الغنمات وهو يعلم أنّه ليس لدى أخيه مالٌ ليقوم بتعويضه وقال له: "لقد ضممتُ غنمك إلى غنمي لأنها أكلت بضعف ثمنها". ولكنّ أخاه فقيرٌ وليس لديه إلا هذه الغنمات القليلة وهي مصدر قوته الوحيد هو وأولاده، ولكن أخاه ضمّ غنماته القليلة إلى غنمه الكثير بحجّة إتلاف الحرث، ويُطالب أخاه أن يفيه عليها مالاً لأنه يقول إنّها قد أتلفت ضعف ثمنها.
فمن ثمّ اختصموا إلى داوود - عليه الصلاة والسلام - حتى يحكم بينهم بالحقّ كما يرجو الفقير، وكان الغني فصيح اللسان بليغ الكلام تكلَّم بين يدي الحاكم داوود وعزَّ أخاه الفقيرَ بالخطاب بين يدي الحاكم داوود - عليه الصلاة والسلام - وهو يرفع الدعوى على أخيه أن يفيه مالاً فوق غنمه لأنّ الغنم كما يقول أنها أكلت بضعف ثمنها، وأمّا أخوه فهو ليس مُنكِراً أنّ غنمه نفشت في حرث أخيه ولذلك كان مُنصِتاً فظنّ داوود أنّ إنصاته يُعتبَر اعترافاً منه بما قاله المُدّعي ولم يُنكِر أيَّ شيءٍ من دعوى أخيه، فلما رأى داوود أنّ صاحب الغنم مُنصِتٌ ولم يردّ على الادّعاء بشيءٍ من الإنكار فظنّ داوود أن ذلك اعترافٌ من صاحب الأغنام الفقير بأنّ الغنم حقاً قد نفشت بالمزرعة وأنّها حقاً أكلت ضعف أثمانها، وإنّما في الحقيقة فقد عزَّه أخوه بالكلام بين يدي الحاكم.
ومن ثمّ حكم داوود بغنم الفقير للغني وهي بما أكلت دون أن يزيده مالاً فهو جاره قُرباً وجُنباً، وكان سليمان - عليه الصلاة والسلام - إلى جانب أبيه فنظر من بعد الحُكم إلى وجه الفقير فرآه مخنوقاً يكاد أن يبكي من ظلم أخيه له فليس لديه هو وأولاده غير تلك الغُنيمات القليلة وهي مصدر عيشه الوحيد هو وأولاده، وأمّا أخوه فهو غنيٌّ فلديه أغنامٌ كثيرةٌ ومزرعةٌ، ولكن المظلوم أناب إلى الله في نفسه يشكو إليه ظُلم أخيه له فكيف يريد أن يضمّ غنمه القليلة إلى أغنامه وهي لا تساوي إلى غنم أخيه الكثيرة إلا بنسبة واحدٍ في المائة ولا يزال يحسده عليها نظراً لأن أخاه الفقير أحبّ إلى النّاس منه، ولكن المتقين يجعل لهم الرحمن ودّاً والله يعلمُ بحاله ويعلمُ أنها مصدر عيشه هو وأولاده.
فألْهَم اللُه سليمانَ الحكمَ الحقَّ بأن يطَّلِع أبوه الحاكم بنفسه ومعه خبيرٌ بالحرث لكي يتمّ الاطلاع على ما أتلفت الغنم في الحرث ثمّ يتمّ تقديره بالحقّ من غير ظُلمٍ، ثمّ تبيَّن لداوود - عليه الصلاة والسلام - من بعد الاطلاع أنّه حكم على الرجل بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً، وتبيّن له إنّما أعزّ المظلومَ أخوه بالكلام وليس قدر الإتلاف في المزرعة حسب دعوى أخيه، وتبيّن لهُ إنّما أعزّه في الخطاب بلحن دعوى الغنيّ، ثمّ حكم لصاحب الحرث بقدر حقّه بالحقّ يتمّ دفعه على مُكْثٍ من ذريات غنم الفقير ولبنها وسمنها ووبرها ولذلك قال الله تعالى: {وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ} صدق الله العظيم [الأنبياء:78-79].
ولذلك قال الله تعالى: {وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا} صدق الله العظيم [الأنبياء:79].
ولكن داوود بادئ الأمر ظلم الفقير بسبب حُكمه بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً وذلك بسبب أنّ أخاه عزّه بالكلام بين يدي داوود وظنّ داوود أن سكوت صاحب الغنم اعترافٌ بكلام أخيه أنّه حقٌّ، فلم يردّ على ما ادّعاه أخوه بشيءٍ من الإنكار، ولذلك ظلم داوود الفقير بغير قصدٍ منه ولكنّ الله ألهم سليمان الحكم الحقّ بوحي التفهيم، واتّبع داوود حكم ابنه سليمان ثمّ حكم بالحقّ ولذلك قال الله تعالى: {وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا} صدق الله العظيم.
وأراد الله أن لا يعود خليفته داوود إلى ذلك فلم يكن هيِّناً عند الله ولو لم يكُن بغير قصدٍ من داوود فلا يجوز له أن ينطق بحُكمه عن الهوى؛ بل لكُلّ دعوى برهانٌ وبيّنةٌ مؤكّدةٌ، وإذا لا توجد فعلى من أَنكرَ اليمين، ولذلك ابتعث الله اثنين من الملائكة تسوّروا المحراب ولم يدخلوا من الباب وكان داوود - عليه الصلاة والسلام - ساجداً في سجوده الأخير في صلاته فجلس من سجوده فإذا هم أمامه واقفون فأوجس منهم خيفةً فكيف دخلوا من الباب وهو مُغلقٌ! ولكنهم رأوا الخوف قد ظهر منهم في وجه نبي الله داوود - عليه الصلاة والسلام - فطمأنوه وقال الله تعالى: {قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ} صدق الله العظيم [ص:22].
ثمّ ظنّ داوود أنّهم من الرعية المُختصمين ولم يكن يعلم أنّهم ملائكةٌ وقال: ما خطبكم؟ ومن ثمّ ألقى المَلَكُ - الذي يُمثِّل صاحبَ الأغنام القليلة - دعواه وقال: {إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾} صدق الله العظيم [ص].
ويقصد أن أخاه غنيٌّ وصاحب أغنامٍ كثيرةٍ بينما هو ليس لديه إلا نسبة واحدٍ في المائة - ويقصد قِلّة أغنامه - فضَمَّ غنمه القليلة إلى غنمه الكثيرة وعزَّه بالكلام عند الحاكم بينما هم ملائكةٌ وليس لديهم أغنام، وإنّما يريد الله من داوود أن يُذكِّره بظلمه في حكمه على الفقير من قبل لولا أن فهَّمها الله سليمانَ عليه الصلاة والسلام. المهم أنّ داوود حكم بحكمٍ مُخالفٍ لحكمه الأول في قصة الحرث والغنم وقال: {قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ} صدق الله العظيم [ص:24].
وبعد أن قضى داوود بالحكمة بينهم بالحقّ {وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ} [ص:24]، أيْ: اختفوا من بين يديه، ومن ثمّ علِم وأيقن داوود - عليه الصلاة والسلام - أنّهم ليسوا من البشر بل هم ملائكة، ومن ثمّ علم أنّهم يرمزون لصاحب الحرث وصاحب الغنم وإنّما يريد الله أن يُذكِّره بحكمه الأول أنّه كان فيه ظلمٌ على الفقير، وكان داوود لا يزال جالساً على السجادة ثمّ خرّ راكعاً وأناب إلى ربه ليغفر ذنبه وقال الله تعالى: {وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ولكن في هذه الآيات كلمات من المُتشابهات كمثال قول الله تعالى: {فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ} صدق الله العظيم، وكلمة التشابه هو في قول الله تعالى: {وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ} صدق الله العظيم، فظنَّ الذين لا يعلمون أنّهُ هوى فتنة النساء ومن ثمّ وضع المنافقون قصةً تُشابِه هذه الآية في ظاهرها: {وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ} صدق الله العظيم، وقالوا إنّ داوود أحبَّ امرأة أحد قادة جيشه فأرسله ليقاتل في سبيل الله لكي يتزوج بامرأته، قاتلهم الله أنَّى يؤفكون! فكيف يفعل ذلك نبيّ الله الذي يُعلِي كلمة الله وليس عبداً لشهوته حتى يبعث مُجاهداً في سبيل الله ليتزوج بامرأته؟ ولكنّ الإمام المهديّ يُبطل افتراءهم الباطل بالحقّ فيدمغه وننطق بالحقّ ونقول: إنّ الهوى في هذا الموضع لا يقصد به هوى العشق؛ بل ذلك من المُتشابهات بل يقصد الهوى الظنّ الذي لا يغني من الحقّ شيئاً، مثال قول الله تعالى: {وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾} صدق الله العظيم [النجم]؛ أيْ: أنه لا يتبع الظنّ فيقول على الله ما لم يعلم فيضلّ نفسه ومن معه عن سبيل الله ولذلك قال الله تعالى: {إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾} صدق الله العظيم [النجم].
أيْ: أنّه ليس قولاً عن الهوى بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً؛ بل هو وحيٌ يوحى علّمه شديد القوى، وذلك لأنّ الذين ينطقون عن الهوى بالحكم بين النّاس فيما كانوا فيه يختلفون سواءٌ في قضايا المسلمين أو في اختلافهم في الدّين فيحكمون بينهم عن الهوى الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً من غير حجّةٍ ولا برهانٍ فحتماً يظلمون أنفسهم ويُضِلّون أمّتهم عن سبيل الله الحقّ، ولذلك قال الله تعالى لنبيه داوود: {فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ} صدق الله العظيم.
والآن صارت القصة مُفصّلةً ومفهومةً وقال الله تعالى: {وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿٢١﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿٢٢﴾ إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ويا علماء الأمّة احذروا ظاهر المتشابه من القرآن، فظاهره يخالف العقل والمنطق وتأويله غير ظاهره وإنّما تغرّكم كلماتٌ مُتشابهاتٌ في الآيات فتجعلون تأويل المُتشابه كالمحكم وإنكم لخاطئون بذلك، لأنّ المُتشابه ليس ظاهره كباطنه ولذلك لا يعلمُ بتأويله إلا الله وهو من يُعلِّم من يشاء بتأويله من عباده بوحي التفهيم وليس وسوسة شيطانٍ رجيمٍ ويأتيكم بتأويله بالسلطان المبين من مُحكم الكتاب ليتذكر أولو الألباب، فإن كنتم تريدون الحقّ فإنّي الإمام المهدي حقيقٌ لا أقول على الله إلا الحقّ، فإذا وجدتموني أنطقُ عن الهوى بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً من غير علمٍ ولا سلطانٍ من الرحمن فلا تتّبِعوني ما لم أهيمن عليكم بالعلم والسلطان المُبين من محكم الكتاب المبين.
وسلامٌ على المرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوكم الداعي إلى الصراط المُستقيم الإمام المهديّ؛ ناصر محمد اليماني.
__________________
اما در این آیات کلمات متشابه وجود دارد؛ مانند این فرموده خداوند تعالی:
{وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
کلمه تشابه در این فرموده خداوند تعالی است:
{ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ } صدق الله العظيم،
اما کسانی که نمیدانند؛ گمان کردهاند منظور از «هوی» فتنه زنان است و سپس منافقان برای ظاهر مشابه این آیه داستان درست کردند:
{ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ } صدق الله العظيم،
و گفتهاند داوود به همسر یکی از افسرانش علاقهمند شد. پس او را برای جهاد در راه خداوند فرستاد تا با همسرش ازدواج کند! خدا آنها را بکشد که چنین نسبتهای دروغ می دهند! چگونه ممکن است نبیِّ خداوند چنین کند او که کلمة الله را تعالی میبخشد نه اینکه بنده شهوتش باشد و مرد را به جهاد در راه خداوند بفرستد تا با زنش ازدواج کند! اما امام مهدی حق را بر سر دروغ باطل آنها میکوبد و به حق میگوییم: در اینجا مقصود از «الهوی» ، «هوای عشقی» نیست بلکه این از تشابه است و مقصود «هوای ظن» است که ظن کسی را از حق بی نیاز نمیکند. برای مثال این فرموده خداوند تعالی:
{ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ } صدق الله العظيم [النجم]
یعنی او از ظن پیروی نمیکند و از پیش خود چیزی را که نمیداند به خداوند نسبت نمیدهد تا خود و کسانی که با او هستند را از راه خداوند گمراه نماید. برای همین خداوند تعالی میفرماید:
{ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾ }صدق الله العظيم [النجم].
یعنی این سخنی از روی «هوی» و ظن نیست که ظن و گمان کسی را از حق بی نیاز نمیکند؛ بلکه این وحی است که «شدید القوی»، جبریل به او میآموزد . لذا کسانی که حین حکمیت و داوری بین مردم دراختلافات، از روی «هوی» سخن میگویند، فرقی ندارد قضایای –عادی- بین مسلمانان باشد و یا اختلافات دینی، کسانی که از روی «هوی»، ظن و گمان که کسی را از حق بی نیاز نمیکند، حکم میدهند حتماً هم به خود ظلم میکنند و هم امتشان را از راه حق خداوند گمراه مینمایند. برای همین خداوند تعالی به نبی خود داوود میفرماید:
{ فَاحْكُمْ بَيْنَ النّاس بِالحقّ وَلا تَتَّبِعْ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ } صدق الله العظيم.
حال داستان برایتان به صورت مفصل بیان و قابل فهم شد.
و خداوند تعالی میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿٢١﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿٢٢﴾ إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ای علمای امت! از ظاهر آیات متشابه قرآن برحذر باشید؛ ظاهر آیات مخالف عقل و منطق مینمایاند و تأویل آنها غیر از ظاهرشان است. همانا که کلمات متشابه در آیات شما را فریب میدهد و آیات متشابه را مانند آیات محکم، تأویل و تفسیر میکنید بهخاطر همین هم به خطا میروید. چون ظاهر و باطن آيات متشابه یکی نیست و برای همین تأویل آن را جز خداوند کسی نمیداند و آن را با وحی تفهیمی [و نه وسوسه شیطان رجیم] به هر یک از بندگانش که بخواهد می آموزد و او نیز تأویل را با استدلال روشن و محکم از آیات محکم قرآن برایتان خواهد آورد تا پند و ذکری برای خردمندان باشد.اگر حق را میخواهید، من امام مهدی حق هستم و سزاوار نیست غیر از حق به خداوند نسبت دهم و اگر دیدید از روی «هوی» و با ظن و گمان حرف میزنم؛ از آنجا که ظن بدون استدلال و دانش از جانب «الرحمن» کسی را از حق بی نیاز نمیکند لذا اگر با دانش و دلیل آشکار از آیات محکم کتاب بر شما غلبه نکردم، از من پیروی نکنید.
وسلامٌ على المُرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوكم الداعي إلى الصراط المُستقيم الإمام المهدي؛ ناصر محمد اليماني.
======== اقتباس =========
اقتباس المشاركة 8062 من موضوع فتوى المهديّ بالكتاب عن قصة داوود في المحراب الذي أتاه الله الفصاحة وفصل الخطاب ذكرى لأولي الألباب ..
الإمام ناصر محمد اليماني
22 - 11 - 1430 هـ
10 - 11 - 2009 مـ
11:31 مساءً
ـــــــــــــــــــ
فتوى المهديّ بالكتاب عن قصة داوود في المحراب الذي آتاه الله الفصاحة وفصل الخطاب ذكرى لأولي الألباب ..
قال الله تعالى: {وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ} صدق الله العظيم [الأنبياء:78-79].
وهذه قصة رجلين أخوين، أحدهما كان غنياً لديه أغنامٌ كثيرةٌ ومزرعةٌ، وأمّا الآخر فهو فقيرٌ ولديه قليلٌ من الغنم لا تساوي إلا بنسبة 1% نسبةً إلى غنم أخيه، ولهُ أولادٌ كثيرون وغنمه القليلة هي مصدر عيشهم هو وأولاده، وهو جار أخيه قرباً وجُنباً، ودخلت غُنيماته مزرعة أخيه الغني ونفشت فيها ولذلك قال الله تعالى: {فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ} صدق الله العظيم، وذلك لأنها مصدر رزق القوم وهو الرجل الفقير وأولاده، ومن ثمّ أخذ صاحبُ المزرعة الغني تلك الغنمات وهو يعلم أنّه ليس لدى أخيه مالٌ ليقوم بتعويضه وقال له: "لقد ضممتُ غنمك إلى غنمي لأنها أكلت بضعف ثمنها". ولكنّ أخاه فقيرٌ وليس لديه إلا هذه الغنمات القليلة وهي مصدر قوته الوحيد هو وأولاده، ولكن أخاه ضمّ غنماته القليلة إلى غنمه الكثير بحجّة إتلاف الحرث، ويُطالب أخاه أن يفيه عليها مالاً لأنه يقول إنّها قد أتلفت ضعف ثمنها.
فمن ثمّ اختصموا إلى داوود - عليه الصلاة والسلام - حتى يحكم بينهم بالحقّ كما يرجو الفقير، وكان الغني فصيح اللسان بليغ الكلام تكلَّم بين يدي الحاكم داوود وعزَّ أخاه الفقيرَ بالخطاب بين يدي الحاكم داوود - عليه الصلاة والسلام - وهو يرفع الدعوى على أخيه أن يفيه مالاً فوق غنمه لأنّ الغنم كما يقول أنها أكلت بضعف ثمنها، وأمّا أخوه فهو ليس مُنكِراً أنّ غنمه نفشت في حرث أخيه ولذلك كان مُنصِتاً فظنّ داوود أنّ إنصاته يُعتبَر اعترافاً منه بما قاله المُدّعي ولم يُنكِر أيَّ شيءٍ من دعوى أخيه، فلما رأى داوود أنّ صاحب الغنم مُنصِتٌ ولم يردّ على الادّعاء بشيءٍ من الإنكار فظنّ داوود أن ذلك اعترافٌ من صاحب الأغنام الفقير بأنّ الغنم حقاً قد نفشت بالمزرعة وأنّها حقاً أكلت ضعف أثمانها، وإنّما في الحقيقة فقد عزَّه أخوه بالكلام بين يدي الحاكم.
ومن ثمّ حكم داوود بغنم الفقير للغني وهي بما أكلت دون أن يزيده مالاً فهو جاره قُرباً وجُنباً، وكان سليمان - عليه الصلاة والسلام - إلى جانب أبيه فنظر من بعد الحُكم إلى وجه الفقير فرآه مخنوقاً يكاد أن يبكي من ظلم أخيه له فليس لديه هو وأولاده غير تلك الغُنيمات القليلة وهي مصدر عيشه الوحيد هو وأولاده، وأمّا أخوه فهو غنيٌّ فلديه أغنامٌ كثيرةٌ ومزرعةٌ، ولكن المظلوم أناب إلى الله في نفسه يشكو إليه ظُلم أخيه له فكيف يريد أن يضمّ غنمه القليلة إلى أغنامه وهي لا تساوي إلى غنم أخيه الكثيرة إلا بنسبة واحدٍ في المائة ولا يزال يحسده عليها نظراً لأن أخاه الفقير أحبّ إلى النّاس منه، ولكن المتقين يجعل لهم الرحمن ودّاً والله يعلمُ بحاله ويعلمُ أنها مصدر عيشه هو وأولاده.
فألْهَم اللُه سليمانَ الحكمَ الحقَّ بأن يطَّلِع أبوه الحاكم بنفسه ومعه خبيرٌ بالحرث لكي يتمّ الاطلاع على ما أتلفت الغنم في الحرث ثمّ يتمّ تقديره بالحقّ من غير ظُلمٍ، ثمّ تبيَّن لداوود - عليه الصلاة والسلام - من بعد الاطلاع أنّه حكم على الرجل بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً، وتبيّن له إنّما أعزّ المظلومَ أخوه بالكلام وليس قدر الإتلاف في المزرعة حسب دعوى أخيه، وتبيّن لهُ إنّما أعزّه في الخطاب بلحن دعوى الغنيّ، ثمّ حكم لصاحب الحرث بقدر حقّه بالحقّ يتمّ دفعه على مُكْثٍ من ذريات غنم الفقير ولبنها وسمنها ووبرها ولذلك قال الله تعالى: {وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ ﴿٧٨﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ} صدق الله العظيم [الأنبياء:78-79].
ولذلك قال الله تعالى: {وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا} صدق الله العظيم [الأنبياء:79].
ولكن داوود بادئ الأمر ظلم الفقير بسبب حُكمه بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً وذلك بسبب أنّ أخاه عزّه بالكلام بين يدي داوود وظنّ داوود أن سكوت صاحب الغنم اعترافٌ بكلام أخيه أنّه حقٌّ، فلم يردّ على ما ادّعاه أخوه بشيءٍ من الإنكار، ولذلك ظلم داوود الفقير بغير قصدٍ منه ولكنّ الله ألهم سليمان الحكم الحقّ بوحي التفهيم، واتّبع داوود حكم ابنه سليمان ثمّ حكم بالحقّ ولذلك قال الله تعالى: {وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا} صدق الله العظيم.
وأراد الله أن لا يعود خليفته داوود إلى ذلك فلم يكن هيِّناً عند الله ولو لم يكُن بغير قصدٍ من داوود فلا يجوز له أن ينطق بحُكمه عن الهوى؛ بل لكُلّ دعوى برهانٌ وبيّنةٌ مؤكّدةٌ، وإذا لا توجد فعلى من أَنكرَ اليمين، ولذلك ابتعث الله اثنين من الملائكة تسوّروا المحراب ولم يدخلوا من الباب وكان داوود - عليه الصلاة والسلام - ساجداً في سجوده الأخير في صلاته فجلس من سجوده فإذا هم أمامه واقفون فأوجس منهم خيفةً فكيف دخلوا من الباب وهو مُغلقٌ! ولكنهم رأوا الخوف قد ظهر منهم في وجه نبي الله داوود - عليه الصلاة والسلام - فطمأنوه وقال الله تعالى: {قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ} صدق الله العظيم [ص:22].
ثمّ ظنّ داوود أنّهم من الرعية المُختصمين ولم يكن يعلم أنّهم ملائكةٌ وقال: ما خطبكم؟ ومن ثمّ ألقى المَلَكُ - الذي يُمثِّل صاحبَ الأغنام القليلة - دعواه وقال: {إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾} صدق الله العظيم [ص].
ويقصد أن أخاه غنيٌّ وصاحب أغنامٍ كثيرةٍ بينما هو ليس لديه إلا نسبة واحدٍ في المائة - ويقصد قِلّة أغنامه - فضَمَّ غنمه القليلة إلى غنمه الكثيرة وعزَّه بالكلام عند الحاكم بينما هم ملائكةٌ وليس لديهم أغنام، وإنّما يريد الله من داوود أن يُذكِّره بظلمه في حكمه على الفقير من قبل لولا أن فهَّمها الله سليمانَ عليه الصلاة والسلام. المهم أنّ داوود حكم بحكمٍ مُخالفٍ لحكمه الأول في قصة الحرث والغنم وقال: {قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ} صدق الله العظيم [ص:24].
وبعد أن قضى داوود بالحكمة بينهم بالحقّ {وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ} [ص:24]، أيْ: اختفوا من بين يديه، ومن ثمّ علِم وأيقن داوود - عليه الصلاة والسلام - أنّهم ليسوا من البشر بل هم ملائكة، ومن ثمّ علم أنّهم يرمزون لصاحب الحرث وصاحب الغنم وإنّما يريد الله أن يُذكِّره بحكمه الأول أنّه كان فيه ظلمٌ على الفقير، وكان داوود لا يزال جالساً على السجادة ثمّ خرّ راكعاً وأناب إلى ربه ليغفر ذنبه وقال الله تعالى: {وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ولكن في هذه الآيات كلمات من المُتشابهات كمثال قول الله تعالى: {فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ} صدق الله العظيم، وكلمة التشابه هو في قول الله تعالى: {وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ} صدق الله العظيم، فظنَّ الذين لا يعلمون أنّهُ هوى فتنة النساء ومن ثمّ وضع المنافقون قصةً تُشابِه هذه الآية في ظاهرها: {وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ} صدق الله العظيم، وقالوا إنّ داوود أحبَّ امرأة أحد قادة جيشه فأرسله ليقاتل في سبيل الله لكي يتزوج بامرأته، قاتلهم الله أنَّى يؤفكون! فكيف يفعل ذلك نبيّ الله الذي يُعلِي كلمة الله وليس عبداً لشهوته حتى يبعث مُجاهداً في سبيل الله ليتزوج بامرأته؟ ولكنّ الإمام المهديّ يُبطل افتراءهم الباطل بالحقّ فيدمغه وننطق بالحقّ ونقول: إنّ الهوى في هذا الموضع لا يقصد به هوى العشق؛ بل ذلك من المُتشابهات بل يقصد الهوى الظنّ الذي لا يغني من الحقّ شيئاً، مثال قول الله تعالى: {وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾} صدق الله العظيم [النجم]؛ أيْ: أنه لا يتبع الظنّ فيقول على الله ما لم يعلم فيضلّ نفسه ومن معه عن سبيل الله ولذلك قال الله تعالى: {إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤﴾ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ﴿٥﴾} صدق الله العظيم [النجم].
أيْ: أنّه ليس قولاً عن الهوى بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً؛ بل هو وحيٌ يوحى علّمه شديد القوى، وذلك لأنّ الذين ينطقون عن الهوى بالحكم بين النّاس فيما كانوا فيه يختلفون سواءٌ في قضايا المسلمين أو في اختلافهم في الدّين فيحكمون بينهم عن الهوى الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً من غير حجّةٍ ولا برهانٍ فحتماً يظلمون أنفسهم ويُضِلّون أمّتهم عن سبيل الله الحقّ، ولذلك قال الله تعالى لنبيه داوود: {فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ} صدق الله العظيم.
والآن صارت القصة مُفصّلةً ومفهومةً وقال الله تعالى: {وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿٢١﴾ إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿٢٢﴾ إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ ﴿٢٣﴾ قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩ ﴿٢٤﴾ فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿٢٥﴾ يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ ﴿٢٦﴾} صدق الله العظيم [ص].
ويا علماء الأمّة احذروا ظاهر المتشابه من القرآن، فظاهره يخالف العقل والمنطق وتأويله غير ظاهره وإنّما تغرّكم كلماتٌ مُتشابهاتٌ في الآيات فتجعلون تأويل المُتشابه كالمحكم وإنكم لخاطئون بذلك، لأنّ المُتشابه ليس ظاهره كباطنه ولذلك لا يعلمُ بتأويله إلا الله وهو من يُعلِّم من يشاء بتأويله من عباده بوحي التفهيم وليس وسوسة شيطانٍ رجيمٍ ويأتيكم بتأويله بالسلطان المبين من مُحكم الكتاب ليتذكر أولو الألباب، فإن كنتم تريدون الحقّ فإنّي الإمام المهدي حقيقٌ لا أقول على الله إلا الحقّ، فإذا وجدتموني أنطقُ عن الهوى بالظنّ الذي لا يُغني من الحقّ شيئاً من غير علمٍ ولا سلطانٍ من الرحمن فلا تتّبِعوني ما لم أهيمن عليكم بالعلم والسلطان المُبين من محكم الكتاب المبين.
وسلامٌ على المرسلين، والحمدُ لله ربّ العالمين..
أخوكم الداعي إلى الصراط المُستقيم الإمام المهديّ؛ ناصر محمد اليماني.
__________________